اضطراب نتیجه کنکور از واقعیت تا ایجاد نیاز

یک روانشناس گفت: این روز‌ها که نوجوانان از اپیدمی کنکور خلاص شدند عامل اضطراب زای دیگری به نام نتایج در ذهن آن‌ها و خانواده هایشان تنگنا ایجاد کرده است.

اضطراب نتیجه کنکور از واقعیت تا ایجاد نیاز

به گزارش چابک آنلاین به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان ، سجاد بهرامی روانشناس گفت: ما معتقدیم هنگامی که شما دیدگاه خود را نسبت به مسئله‌ای تغییر می‌دهید؛ مسئله مورد نظر تغییر می‌کند. اضطراب کنکور یا اضطراب نتیجه تا حدودی نشانه‌های فردی و اجتماعی همانند اختلالات اضطرابی بالینی را نشان می‌دهند.

این روانشناس گفت: در حقیقت، اختلالات اضطراب از انواع رایج اختلالات روانپزشکی محسوب شده، بطوریکه به طور میانگین بیش از ۲۵ درصد افراد دنیا در مقطعی از حیاتشان به این اختلال مبتلا می شوند. عوامل ذهنی اصلی که به چنین اختلالاتی دامن می‌زنند مانند اجتناب، فرار و دیگر تمایلات کنترلی برای مدیریت احساسات ناخوشایند در کشور‌های غربزده بیشتر شایع اند و این شاید به دلیل ایجاد نیازی است که رسانه‌ها اشکال مختلف و عموما برای کسب سود آوری بیشتر ایجاد می‌کنند.

وی گفت: در واقع پذیرفته شدن در یک دانشگاه خوب با امکانات و اساتید مناسب در نوع خود عالی است و داستان غم انگیز اینجاست که ذهن نوجوانان و خانواده‌ها با دریافت خوراک از اجتماع این ایده را پرورش میدهند که به فلان دانشگاه یا فلان رتبه نیاز دارند و این ایجاد نیاز کاذب کلید حالات هیجانی ناخوشایند. سرمایه گذاری بیش از ارزش یک کالا و تضاد‌ها و اختلافات درون خانواده است.

این روانشناس ادامه داد: اختلالات اضطرابی به صورت کلی شیوع بالایی دارد و در زمان فعلی به دلیل حضور گسترده رسانه‌ها به اشکال مختلف افزایش بیشتری هم داشته، پس جای تعجب نیست که اختلالات اضطرابی هزینه‌های گزاف اقتصادی، فردی و اجتماعی را در پی داشته باشند. در حقیقت، هزینه‌ها و تبعات واقعی این اختلالات، غیرقابل تصورند.... و در سال‌های اخیر، اختلالات اضطرابی ۳۱درصد کل هزینه‌های سلامت روانی را به خود اختصاص داده است که می توان هزینه‌های سلامت جسمانی که این موضوع  به فرد و جامعه تحمیل کند را هم اضافه کرد.

بهرامی گفت: بر خلاف ترس، اضطراب یک احساس هیجانی آینده-محور است که با بیم‌های هیجانی، تشویش و اضطراب، نگرانی، افزایش انقباض ماهیچه ها، محدود شدن انگیختگی‌های خودکار پیرامونی وافزایش فعالیت‌های امواج بتا است که بیانگر فعالیت شدید ذهنی درلوب‌های جلویی مغز است؛ و این امر به دلیل سرشت آینده محور و کلامی اضطراب است.

افراد غالباً در مورد اتفاقاتی که ممکن است در آینده رخ دهد، مضطرب هستند، در حالی که افرادی که ترس را تجربه می‌کنند، از آنچه در لحظه کنونی رخ می‌دهد هراس دارند. بعنوان مثال، تصور نا امید کردن خانواده و سختی‌های یک سال دیگر پشت کنکور ماندن در صورت عدم کسب نتیجه واکنش، چون اضطراب را به همراه دارد، درحالیکه احساس ترس واکنشی است به زمانی که در جلسه کنکور حاضر می‌شوید و یا خانواده برخورد قهرآمیز یا تندی با نوجوان می‌کنند.

 وی ادامه داد: رفتار‌هایی که بیشتر مرتبط با اضطراب هستند، ماهیتی شناختی و شفاهی دارند (مانند نگرانی و برنامه ریزی) در حالی که رفتار‌های مرتبط با ترس در برگیرنده اعمال رفتاری آشکاراست؛ مانند فرار، جنگیدن یا درجای خود میخکوب شدن. اضطراب و نگرانی در مورد حوادث آینده که می‌تواند برای ما تهدید آمیز باشند، می‌تواند مفید و قابل تعدیل باشد.

برای مثال، احساس نگرانی می‌تواند به ما کمک کند برنامه ریزی داشته باشیم تا به تهدید‌های بالقوه برای سلامتی، اشتغال، امنیت، ثروت و خانواده خود واکنش نشان دهیم. به عنوان مثال، خانواده‌ای را در نظر بگیرید که درحال برنامه ریزی برای پیش بینی و جلوگیری از وقوع آتش سوزی در خانه خود می‌باشند در واقع به صورت اساسی اضطراب یک هشدار موثر با محتوایی برای برنامه ریزی است و اگر چنین کارکردی را فراموش کنیم و دائما تلاش کنیم تا با حواس پرتی و دلیل تراشی با خود اضطراب و نه پیغام آن مبارزه کنیم عملا خود را در باتلاق ورود به یک اختلال روانپزشکی قرار می‌دهیم.

در اینجا به داستانی اشاره می‌کنم که پیشنهاد می‌کنم حتما تا انتها مطالعه کنید: دو موش داخل یک سطل خامه افتادند. فوراً هر یک دیوانه وار تقلا کردند تا به بیرون فرار کنند. هرچه تلاش کردند موفق نشدند. مقداری گذشت و خستگی به سراغشان آمد.

یکی از آن‌ها به کلی ناامید شد. با این باور که موقعیت ناامیدکننده است، از تقلا و تلاش دست کشید و درنهایت غرق شد. موش دیگر که مصمم به رهایی از سطل بود، به شنا کردن علارغم تمامی موانع موجود ادامه داد. او در مقابل تقدیر ایستاد.

علیرغم اینکه شرایط حاکی از این بود که تلاش او بی فایده است، دست از تلاش نکشید. آنچه در پایان اتفاق افتاد برای موش حیرت آور بود. با هر تکان، خامه سفت‌تر می‌شد و بعد از مدتی تبدیل به کره شد. موش سپس به بالای کره و سطل آمد و نجات یافت. بنظر می‌رسد که این داستان ساده تنها ۲ پیام دارد: پیام اول اینکه تلاش مداوم بطور کلی راهی جهت خروج از تنگنا‌های زندگی است.

پیام دوم اینکه تسلیم شدن منجر به مرگ می‌شود. البته پیام سومی نیز وجود دارد: تقلا می‌تواند امنیت و زنده بودن را به ارمغان بیاورد به شرطی که این تقلا در واکنش به خطر و تهدید واقعی باشد.

ما معتقدیم که درس خواندن در واقع چکش و ابزاری برای ساختن خانه است و اگر با درک نداشتن چکش مناسب دست از تلاش برای ساختن خانه زندگی بکشیم در واقع زندگی خود را باخته ایم.

 

copied
نظر بگذارید