ادعای جنون مرد همسرکش تأیید نشد
مرد میانسال که به اتهام قتل همسرش یکبار به قصاص محکوم اما حکمش نقض شده بود، در حالی برای دومینبار به قصاص محکوم شد که پزشکی قانونی سلامت عقلی او را تأیید کرد.
به گزارش چابک آنلاین، روزنامه ایران نوشت؛ دو سال قبل گزارش قتل مرموز زن میانسالی در خانهاش به پلیس اعلام شد. با ورود پلیس به ماجرا، فرزندان مقتول مدعی شدند احتمال میدهند پدرشان عامل قتل باشد، چرا که او سالها با مادرشان اختلاف شدید داشته است.
به این ترتیب پدر خانواده بازداشت شد و در همان ابتدا به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: شب حادثه همسرم خواب بود از آنجا که حال خوبی نداشتم او را بیدار کردم تا برایم آب بیاورد، اما او توجهی نکرد و دوباره خوابید.
کارش من را عصبانی کرد و به آشپزخانه رفتم و چاقویی برداشتم و به اتاق خواب برگشتم.
همسرم تا چاقو را در دستم دید ترسید و شروع به التماس کرد، ولی من بیتوجه به التماسهایش او را کشتم.
با تکمیل تحقیقات، برای متهم به اتهام قتل عمد کیفرخواست صادر شد و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
نخستین جلسه دادگاه
در ابتدای آن جلسه اولیای دم درخواست قصاص کردند.
سپس متهم با رد اتهامش گفت: من بیماری اعصاب و روان دارم و از آن شب و اتفاقی که افتاده چیزی بهخاطر نمیآورم.
پس از اظهارات متهم، قضات با توجه به مدرکهای موجود در پرونده او را به قصاص محکوم کردند.
پس از صدور حکم، قضات دیوانعالی کشور برای بررسی سلامت روان متهم حکم را نقض کرده و پرونده برای رسیدگی دوباره به دادگاه کیفری برگردانده شد.
در ادامه رسیدگی به این پرونده متهم به پزشکی قانونی معرفی شد و کارشناسان این سازمان بعد از معاینه متهم در گزارشی، سلامت روان وی را تأیید کردند.
به این ترتیب متهم برای دومینبار در شعبه ۱۰ پای میز محاکمه ایستاد.
دومین جلسه دادگاه
در این جلسه وکیل چهار فرزند مقتول برای متهم درخواست حکم قصاص کرد.
پس از آن متهم به جایگاه رفت و گفت: من با همسرم اختلافی نداشتم.
او به سرطان مبتلا بود و من برای بهبود بیماریاش خیلی هزینه و از او مراقبت کردم، اما او قدر مرا نمیدانست و به من بیتوجهی میکرد، مدام سرش در گوشی موبایلش بود و من از این کارش ناراحت بودم. وقتی به رفتارهایش اعتراض کردم، گوشیاش را زیر بالشتش گذاشت و خوابید من هم خوابیدم و نمیدانم چه اتفاقی افتاد.
متهم در ادامه با رفتاری جنونآمیز گفت: آن شب یکبار چشمم را باز کردم که دیدم یک نفر بالای سرم ایستاده، فکر کردم همسرم است. باور کنید او چاقو داشت و نمیدانم بعد از آن چه شد.