آزار ۳۰ زن به بهانه جذب پرستار در سایت سفارش آگهی

در سایت سفارش آگهی به سراغ آگهی‌هایی می رفت که خانم‌ها آمادگی خود را برای پرستاری در خانه اعلام کرده بودند؛ بعد به آنها زنگ می‌زد و می‌گفت به یک پرستار نیاز دارد، اما خانم ساده انگار که برای کار می‌آمد، با تهدید چاقوی این مرد مواجه می‌‌شد.

آزار 30 زن به بهانه جذب پرستار در سایت سفارش آگهی

به گزارش چابک آنلاین به نقل از فارس، وارد محوطه پلیس آگاهی که می‌شوم، یک ردیف از ماشین‌ها را انگار به صف کشیده‌اند؛ آن هم  با کاپوت‌های باز و درست طرف مقابل ماشین‌ها در قُرق موتورسیکلت‌هاست؛ لاستیک‌های سیاه و براق ماشین‌ها هم با نظم خاصی روی زمین چیده شده اند، در کنارشان هم ضبط و باندهای خودرو، دریل و وسایل برقی از آبمیوه گیری تا مخلوط کن روی زمین جاخوش کرده‌اند.

کمی جلوتر اما، میزها به ردیف قطار شده‌اند؛ آن هم پر از اجناس دزدی از مجسمه‌های برنجی و نقره‌ای گرفته تا سکه و دستبند و گردنبند طلا ، موبایل‌ و لپ‌تاپ، فرش و قالیچه و هر آنچه قابل سرقت بوده، تمام آن چیزهایی است که مأموران پلیس آگاهی پایتخت در عملیات ضربتی خود از سارقان و مالخران بدست آورده اند؛ البته به انضمام قمه و تیزی و چاقو و شمشیر و اسلحه و دیلم؛ یعنی ادوات و ابزارآلات سرقت و زورگیری و قدرت‌نمایی.

آن وسط‌تر هم سارقان با لباس‌های آبی‌رنگ،‌ دسبتند به دست و پابند به پا روی زمین نشسته‌اند؛ از هر سن و سالی در بین آنها وجود دارد؛ اگرچه طبق آمار ۲۲۰ نفر دستگیر شده‌اند، اما کمترند چرا که تعدادی به زندان رفته‌اند.

* دزدی ۳۰۰ میلیون تومانی کارگر خانه از گاوصندوق!

همین طور که در حال نگاه کردن و انتخاب سوژه از بین دستگیرشدگان هستم چشمم به زنی با یک چادر گل‌گلی رنگی  در پشت میزهای قطارشده می افتد؛ اگرچه سعی دارد با لبه چادر صورتش را بپوشاند اما برق چشم‌هایش فریاد می‌زند که دختر جوانی کم سن و سال است. 

جلو رفته و می‌پرسم شما برای چه اینجا هستید؟

با اضطراب و نگرانی به اطراف نگاه می‌کند؛ از حرف زدن واهمه دارد. شاید می‌ترسد از صدایش کسی او را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بشناسد.

به او اطمینان می‌دهم که صدایش ضبط نمی‌شود. خیالش که راحت می‌شود، کمی دستش را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از روی صورتش پایین‌تر می‌آورد و صورتش نمایان تر می شود. به زور سنش به ۲۰ سال می‌رسد!

خودش را معرفی می‌کند و می گوید ۱۹ سال سن دارم. تعجبم بیشتر می‌شود و می‌گویم اینجا چه می‌کنی؟ می‌گوید؛ از فقر و نداری اینجا هستم. به خاطر سرقت. می‌پرسم سرقت چه؟ که حرفم تمام نشده می گوید: باور کنید دیگر از کار در کافه، رستوران و نظافت این خانه و آن منزل خسته شده بودم ... دفعه آخر هم آن کاری را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ که نباید می‌کردم، انجام دادم؛ از اعتماد صاحب‌خانه سوءاستفاده کرده و گاوصندوق را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زدم.

برایم از آن روز سرقت می‌گوید : حدوداً یک ماه پیش برای نظافت منزل وارد خانه‌ای در محدوده اندرزگو شدم. یک پیرزن با دخترش زندگی می‌کرد؛ وضع‌شان خوب بود. یک روز و نصفی در خانه‌شان بودم، کار کردم. روز دوم سکه و دستبند از داخل گاوصندوق برداشتم.

می‌پرسم رمز گاوصندوق را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از کجا آوردی؟ پاسخ می‌دهد: گاوصندوق رمز نداشت، داخل اتاق بود، از یک فرصت سواستفاده کرده و درش را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ باز کردم. چند سکه و دستبند برداشتم و بعد هم خیلی عادی رفتار کرده و رفتم.

می‌پرسم کی دستگیر شدی؟ جواب می‌دهد: همین یکی دو روز پیش، حدود یک ماه بعد از سرقت.

می‌پرسم: طلاها چه شد؟ جواب می‌دهد: فروختم ...سیصد میلیون تومان...قرض داشتم ، همه اش تمام شد!

* آزار و اذیت زنان؛ اتهام اصلی متهم شیشه‌ای!

در میان سارقانی که روی زمین نشسته‌اند، یکی از دستگیرشدگان با افسر پرونده در جمع خبرنگاران ایستاده است.

از افسر آگاهی جزئیات پرونده را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌پرسم، می‌گوید:  این آقا در سایت سفارش آگهی به سراغ آگهی‌هایی می رفت که خانم‌ها آمادگی خود را برای پرستاری سالمند و کودک یا کار در خانه و نظافت اعلام کرده بودند؛ بعد به آنها زنگ می‌زد و می‌گفت به یک پرستار یا کارگر برای نظافت نیاز دارد، اما از قبل یک خانه ساعتی مجردی اجاره می‌کرد؛ خانم بخت برگشته که برای کار می‌آمد، با تهدید چاقوی این مردم مواجه می‌‌شد و در ادامه مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفت.

متهم این پرونده مرد ۳۹ ساله است، شغلش نگهبانی است. زن و بچه هم دارد. قبل از بازداشت هم معتاد به شیشه‌ بوده، اما حالا که یک ماه در بازداشت پلیس است، شیشه را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ترک کرده؛ افسر پرونده می‌گوید؛ خانواده‌اش فکر می‌کنند به خاطر سرقت دستگیر شده و از آزار و اذیت خبر ندارند.

افسر پرونده می‌گوید: متهم خودش به ۳۰ مورد آزار و اذیت اعتراف کرده، اما تا به حال ۱۵-۱۰ نفر شکایت کرده‌اند.

 متهم سابقه‌دار است، درست به خاطر همین اتهام سال گذشته دستگیر شد اما به دلیل عدم اثبات آزادش کردند، اما این دفعه هم خودش اقرار کرده و هم فیلم و عکسی که از یکی از قربانیان برای اخاذی گرفته بود در پرونده موجود است؛ اتهام آزار و اذیت‌ و سرقت اموال قربانیان از جمله موردی است که برای این مرد شیشه‌ای ۳۹ ساله ثبت شده است.

* سرقت پژو ۴۰۵ در یک دقیقه!

میان ماشین‌های سرقتی پارک‌شده در کنار هم، متهم پرونده‌ هم ایستاده است، آرام و با طمانینه، ۳۲ ساله است، اتهامش سرقت ۳۰ خودروی ایرانی و خارجی است، آن هم در مدت ۵ یا ۶ ماه. جالب است سارق خودروی ما «روزکار» است؛ یعنی مثل بقیه سارقان این طور نیست که فقط شب‌ها دزدی کند؛ روزها هم فعال بوده چراکه به سراغ ماشین‌هایی می‌رفت که زیر دوربین نباشد؛ GPS هم نداشته باشند و در یک جای خلوت پارک شده باشند.

احمد متهم پرونده سرقت خودرو از آن دزدانی است که در یک تا ۱۰ دقیقه ماشین را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سرقت می‌کند؛ آن هم با یک شاه‌کلید و یک بشکن.

می‌گوید: راحت‌ترین خودرو پژو ۴۰۵ مدل پایین است. در عرض یک دقیقه می‌توانم درش را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ باز کنم و سوار شده و استارت بزنم و روشنش کنم.

می‌پرسم؛ وقتی سراغ ماشین‌ها می رفتی کسی شک نمی‌کرد؟ سرش بالا می‌آورد و می‌گوید؛ نه. با شاه کلید و بشکن در چند ثانیه درش را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ باز می‌کردم و بعد داخل ماشین رفته و می‌نشستم. همه فکر می‌کردند که صاحب ماشین هستم. بعد هم با شاه کلید استارت زده و می رفتم.

 

می‌پرسم: چند نفره سرقت می‌کردی؟ می‌گوید: دو نفر بودیم؛ من و همان کسی که به من سرقت را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ یاد داد.

می پرسم شغلت چه بو‌د؟ جواب می‌دهد: انتظامات یک کارخانه بودم، اما به خاطر مشکلاتی که پیش آمد، با همدستم آشنا شده و بعد که او سرقت را به من یاد داد  دو نفره با هم کار می‌کردیم. یکی زاغ‌زنی می‌کرد و دیگری سرقت، آن هم بیشتر در غرب تهران مثل پونک، شهرک نفت و... که محله‌ها خلوت و ساکت است.

از احمد می‌پرسم، خودروها را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چند می‌فروختی؟ می‌گوید؛ بیست، سی، چهل ، پنجاه میلیون، ‌بستگی به سفارش مالخر داشت. با تعجب می‌پرسم پس سفارشی دزدی می‌کردی؟

دستانش را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ توی دستبند به هم می‌فشارد و می‌گوید: مالخر سفارش می‌داد و ما هم تهیه می‌کردیم. می‌پرسم: خودروها را چه می‌کردند؟ جواب می‌دهد: برای سند نمره می خواستند یا برای شوتی‌های قاچاقچیان.

* دستگیری سارقان ۵۳ موبایل فروشی

هادی سردسته باند سارقان مغازه‌های موبایل‌فروشی است. برای خودش باند ۹ نفره‌ای را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تشکیل داده بود.

حتی تک‌فرزندش حامد را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هم وارد باند کرده بود. کارشان این بود که مغازه‌های موبایل‌فروشی را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زاغ می‌زدند. اگر مغازه‌ای به نظرشان ارزش داشت و می‌چربید، با دیلم و قمه و یک گونی آخر شب به سراغش می‌رفتند.

قفل را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شکانده، کرکره را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ پاره کرده، شیشه را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خرد کرده و وارد مغازه شده و در عرض 5  دقیقه سرقت را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ انجام داده و سوار ماشین شده و می‌رفتند.

هاشم سابقه ۷ سال زندانی را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هم دارد، می‌گوید؛ پرونده قبلی هم به خاطر سرقت بود، آن هم لاستیک. ۷ سال زندان بودم. نتوانستم رد مال کنم. یک نفری سند گذاشت و آمدم بیرون، اما سندش را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ برداشت، من هم فراری شدم.

دیگر کاری نداشتم انجام دهم، مجبور شدم به دزدی، اما باور کنید، بیشتر مغازه‌هایی که سرقت کردیم کارتن‌های موبایل خالی گیرمان آمد اما الان بعضی مغازه‌دارها مدعی شده‌اند که در آن کارتن‌ها موبایل بوده است.

افسر پرونده جزئیات دقیق‌تری از کارنامه این باند سارقان می‌گوید: ۵۳ مغازه را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ در تهران خالی کردند. ارزش ریالی سرقت آنها ۴۲ میلیارد تومان است. از سال گذشته دنبالشان بودیم.

به بهانه خرید شارژر یا یک وسیله ارزان قیمت مثل هندزفری وارد موبایل فروشی‌ها شده و اجناس مغازه را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دید می‌زدند، اگر به نظرشان به دردبخور بود، همان شب یا شب بعدی می‌آمدند دزدی با یک پژو پرشیای طوسی رنگ. هاشم توی ماشین می‌نشست.

پسرش حامد با محمد از ماشین پیاده می‌شدند با یک دیلم قفل‌ها را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌شکستند، کرکره‌ها را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ پاره می‌کردند و محمد با یک قمه جلوی در می‌ایستاد. حامد هم با گونی وارد مغازه شده و جنس‌ها را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بار می‌کرد.

برایشان فرقی نمی‌کرد که مغازه دوربین داشته باشد یا دزدگیر یا کسی از راه برسد و بگوید اینجا چه می‌کنید؟ حتی یک بار که مالک مغازه توی مغازه بود، با قمه دستش را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ناقص کردند.

اینقدر تند سرقت می‌کردند که از لحظه پیاده شدن از ماشین تا شکستن قفل و پاره کردن کرکره و بار زدن موبایل‌ها و برگشتن به داخل ماشین ۵ دقیقه طول می‌کشید. اما با این همه زرنگی پلیس دستگیرشان کرد. البته یک اسلحه پلاستیکی هم داشتند و افراد را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ با آن می‌ترساندند.

محمد همان که با قمه جلوی مغازه می‌ایستاد تا رهگذران را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بترساند.

می پرسم سابقه دار هستی؟ می‌گوید: چند سابقه از قبل دارم ؛ مثل موتوردزدی و اینها که مال قدیم بود.

از محمد می‌پرسم توی این باند که بودی چند بار مغازه موبایل فروشی سرقت کردی؟ این ور و آن ور می‌کند و می‌گوید: تعدادش از دستم در رفته است!

محمد معتاد است؛ می‌گوید هنگام سرقت مواد می‌کشیدم. قرص هم می‌خوردم. چشم‌هایش وحشتناک است. می‌پرسم با قمه برای چه جلوی مغازه‌ها می‌ایستادی، ضربه هم زده ای؟

با خونسردی تمام می‌گوید؛ هیچی، همین طوری؛ می ایستادم تا اگر کسی آمد فراریش دهم...برای ترساندن بقیه قمه داشتم.

افسر پرونده می‌گوید: همه‌شان مواد مخدر مصرف می‌کردند. اگر مواد نمی‌زدند، چطور بدون ترس و لرز و بی محابا از ثبت تصویرشان توسط دوربین‌ها، این همه سرقت کرده‌اند.

صدای سوت می‌آید. فرمانده انتظامی پایتخت به جمع افسران پلیس آگاهی می‌آید تا نظاره‌گر نتایج عملیات مأموران پلیس آگاهی باشد.

سردار محمدیان از عزم جدی پلیس برای برخورد با سارقان در راستای مطالبات مردم می‌گوید و می‌افزاید: برای تأمین آسایش و آرامش مردم پلیس همواره در صحنه است و نمی‌گذارد تعداد محدود هنجارشکن آرامش مردم را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مختل کنند.

سخنان سردار که تمام می‌شود ماشین‌های حمل متهم می‌آیند و سوار می‌کنند متهمانی را که بدون هیچ ترس و پشیمانی، چند ساعتی را در مقر پلیس آگاهی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پایتخت گذراندند؛ انگار یک دورهمی بود برای بیشترشان، به خصوص برای ۱۴۰ نفری که سابقه دار بودند قبل این!

 

copied
نظر بگذارید